ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
من هستم و تنهایی ، تنهایی هست و یک دفتر خالی! دفتری پر از برگهای سفید ، دلی پر از غم و نا امید! دلی پر از حرفهای ناگفته ، تا سحر چند ساعتی مانده ! نور مهتاب بر روی دفتر خالی ، قلبم سرشار از غم و دلتنگی! چند لحظه می اندیشم که چه بنویسم ، حرفی ن عزیزترینم...
لحظه های دوری مان چه بی نفس می گذرند
عشق مان زمان را هم به حیرت وا داشته...
هر چه از عاشقانه هایمان می نویسم هوایی تر می شود دلم
و پر می کشد برای آغوشت...
واژه ها درد را نمی فهمند...
پس درد دوری از آغوشت را فقط سکوت می کنم...